جوجه ی هشت ماهه ی من
جوجه ی هشت ماهه ی من سلام جوجه...
هشت ماهه شدنت مبارک باشه مامان...
هشت ماهه همه ی قشنگی های دنیا رو نصیبمون کردی و شدی قشنگترین بهانه ی زندگیمون
جوجوی من عاشق روروک سواریه اونم با دور تند....
به حالت ایستاده دست و پا میزنی یعنی میخوای راه بری یا چیزی رو اگه میخوای برداری از همون دور براش دست و پا تکون میدی و بامزه و خوشگل صداهای ناز درمیاری
تازگیا میفهمی وقتی میرسی رو پله های خونه یعنی داری میری ددر!!! این در طول روز ده بار تکرار میشه....!
ذوق میکنی و میخندی و جیغ میکشی
هرکی آماده بیرون بردنت باشه هرگز از بغلش تکون نمیخوری!!!بیرونم بازی بچه ها رو دوست داری ولی از موتور میترسی و گریه میکنی!!!
وقتی از چیزی میترسی رو برنمیگردونی به همون حالت نگاهش میکنی و گریه میکنی!!!
هنوزم اهل غریبی کردنی سعی میکنم وقتی اینطوری میشی سرتو گرم کنم که با محیط و ادما اخت بشی ولی نمیشه ولی میدونم به مرور حل میشه....
تازگیا هوا خوبه و هر روز با مادرجون و مادربزرگ میری پارک عاشق بازی بچه هایی و براشون دست و پا تکون میدی....
اونقدر جوجه ای که موقع تاب بازی لالا میکنی....
با کالسکه سواری مشکلی نداری به شرطی که در حال حرکت باشی...!!!!
راستی یه چیزی عاشق خرمایی از طالبی متنفری اگه تو سوپت گوجه نباشه نمیخوری و خلاصه هزار تا ادا و اصول دیگه!!!!!!....
بزرگ میشی مامان و این روزام میگذره
مطمئنم بعدها دلم برای جوجه بودنت یه ذره میشه....
ولی با توکل به خدا دوست دارم قد کشیدن و مرد شدنتو زود زود ببینم....
راستی تازگیا خیلی سعی میکنی جلب توجه کنی البته ما همه حواسمون بهته..!
الکی سرفه میکنی بعد ما هول میشم شروع میکنی به قهقه زدن بعد دوباره سرفه می کتی و ......!!!!دلمون برات ضعف میره عزیزم....
