ماه مهر و رحمت
ماه مهر و رحمت رمضان اومده و من عجیب دلم هوای حال و هوای سحر رو کرده به جز پارسال که مسافر کوچولومون نذاشت!هر سال این سعادتو داشتم
پارسالم بی نصیب نموندم و سحر با باباجون بیدار میشدم براش سحری آماده میکردم و خودمم مهمونش میشدم!کلا برعکس اکثر مردمم که غروب رمضان رو بیشتر دوست دارن...
پارسال هر سحر برای سلامتیت سوره یاسین رو میخوندم و بعضی وقتا سوره مبارکه مریم که اگه هزار بار دیگه هم معنیشو بخونم باز مثل یه رمان قشنگ برام جذابیت داره...
نه رمضان و سحر همیشه و همیشه یاسین برام حکم یه سلاحه ....
الان مادرجون سوره هایی که حفظ هست وقتی تنهایین بلند بلند برات میخونه و مشغول کارهای خودشم هست...
بقره،آل عمران،واقعه،جمعه،یاسین،الرحمن و ....البته خیلی بهش نمیاد حافظ قران باشه!
الان که فکرشو میکنم از وقتی به دنیا اومدی یه خرده دور شدم خودم...
شاید وقتشو ندارم نمیدونم...
ولی قبلا شاید هر شب میخودندم به خصوص برای رفتگان...
الان باباجون مشغول امتحانای دانشگاهشه و روزه نمیگیره !تموم که بشن با هم شروع میکنیم به امید خدا...البته اگه اذیت نشی...آخه جوجوم شیر مامانشو میخوره....
