آرینآرین، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

جوجوی قشنگم آرین

ملاقات مخصوص

1394/12/4 11:54
نویسنده : مامان آرین
130 بازدید
اشتراک گذاری

وقتی هنوز تو دل مامان بودی هر موقع برای سلامتیت دعا میکردم برای پدربزرگ و مادربزرگ عزیزت هم که الان در کنارمون نیستن دعا و فاتحه میخوندم و به حرمت دعای پدر و مادر ازشون میخواستم نظر خیرشون بهت باشه که سالم بیای تو دنیامون                                 موقعی که به دنیا اومدی یه کم که از آب و گل دراومدی و میشد بیرون بردت هوا یه خرده سرد بود و نمیشد بریم سر خاک تا اینکه چند وقت قبل یه روز سه نفری رفتیم ملاقاتشون همین حالام که دارم می نویسم اشکم سرازیره خیلی برامون ناراحت کننده بود هر دوشون به خصوص مادربزرگ خیلی دوست داشتن ببیننت ولی افسوس که در واقع تو از این نعمت محروم شدی عزیز دردونه شون میشدی نفسم....دوست دارم ازشون برات بگم خیلی دلم میخواد بدونی خون چه مردی تو رگای تو و باباته خوشحالم که دیدمشون و میتونم درباره شون برات حرف بزنم کاش آرینم تو اون خونه وقتی دور هم مثلا روزای جمعه جمع میشدیم بودی و تو هم یه سر اون شلوغی میشدی ولی حیف که این چیزا تکرار نداره باباجون عمه ها عمو اگه خوبن به خاطر اینه که تو اون خونه بزرگ شدن و این شانس بزرگ زندگی منه....من به آینده ت اطمینان دارم که به امید خدا موفق خواهی بود چون رسم پدر و فرزندی رو باباجونت از خوب کسی یاد گرفته دلمون که تنگ میشد به خصوص وقتی پدربزرگت تنها شده بود میرفتیم پیشش و متوجه گذشت زمان نمیشدیم الان وقتی همه دور هم جمع میشیم جای خالیشون یه گوشه ی مجلس هست ولی با این اوصاف از این دور هم بودنا خوشحالم چون حتما اونام اون موقع خوشحالن

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)