آرینآرین، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

جوجوی قشنگم آرین

هفتمین ماهگرد جوجه کوچولو

19فروردین به لطف خدای عزیز هفتمین ماهگرد تولد نی نی بود ولی هنوز یه خرده از دید و بازدیدای عید مونده بود و ما عصرش مهمون داشتیم زندایی مامانم و عروس خانومش اومده بودن هم برای تبریک عید هم چشم روشنی خونه مون و هم چون آش دندونی براشون فرستاده بودیم برات هر کدومشون یه شلوار آورده بودن منم کیک درست کردم و یه جمع خودمونی خوب شد ازت کلی عکس گرفتیم که این پایین میذارم. امیدوارم همیشه خوش باشی نی نی مامان.....
23 ارديبهشت 1395

یه آش دندون خوشگل و متفاوت

پسر من یکی یه دونه و ته تغاریه و عزیزدردونه ست... به خاطر همین باید همه چیزش با نی نی های دیگه فرق داشته باشه که داره از کادوهای عید و هفت سینش گرفته تا آش دندون و چیزای دیگه ش... اینم عکس یه پک کامل از عکس و شعر و شیرینی و شکلات و قندهای تزئینی و کاکائو همراه سینی و ظرفای فرانسوی که به عنوان کادو دادیم همراه با آش خوشمزه و دسرهای مجلسی و شیک... اینم شعر مخصوص آرین که مامان هنرمندم خودش گفته و همراه آش دندونش هدیه دادیم تو کاغذای رنگی خوشگل... مامان جون یه شاعر حرفه ایه و به زودی کتاب شعرش رو منتشر میکنه خونواده مادرجون همه نخبه و فوق العاده باسوادن گل سرسبدشون هم عموهاشن که هر دو پروفسورن و مقیم آمریکا و یکیشون از پروفسورهای ...
4 ارديبهشت 1395

کادوهای عیدمون

اینم عکس از کادوهای بعد از سال تحویل من و آرین جون با ذکر مشخصات!!!.... البته دست همگی عزیزامون که کلی هم نقدی خوشحالمون کردن درد نکنه مخصوصا پدر و مادر و پدربزرگ عزیزم که وقتی برای عیددیدینی رفتیم خونه شون با این که شب قبل حسااابی به زحمت افتاده بودن و کلی هزینه کرده بودن بازم بالاتر از انتظارمون به من و تو و بابایی کارت هدیه های 150هزار تومانی عیدی دادن که موقع نقد کردنشون از بانک خیلی اتفاقی یکی از آشناها دیدمون... هر چند که نعمت بودنشون خودش بزرگترین هدیه ست به خصوص بابای مهربونت که آرامش رو نصیب زندگیمون کرده خونه ی کوچیکمون رو با دنیا عوض نمیکنم و تحمل جدایی مونو ندارم و اینا همه از خوبی های باباجونه... هر چی بیشتر میگذره و دید...
4 ارديبهشت 1395

حموم رفتن آرین

بعد از چند ماه برای اولین بار حموم رفتنتو دیدم اخه همیشه سرظهر و خونه مامان بزرگ میری حموم که هوا گرمتره و من اون موقع سر کارم ولی این بار بودم و ازت کلی عکس گرفتم جوجه تر که بودی حمومو دوست داشتی و همه کلی ازت تعریف میکردن که عاشق آب بازی هستی و اصلا گریه نمی کنی ولی اینی که من دیدم کاملا برعکس بود!!! از لحظه اول که چشمت به حموم افتاد و فهمیدی اونجا کجاست داد و بیداد و گریه کردی تا دقیقه آخر!!! به محض اینکه تحویل خاله جون دادنت که لباساتو تنت کنه سریع ساکت شذی!! بعدشم چون خسته شده بودی شیر خوردی و راحت خوابیدی اینم عکسای حمومی نی نیم!!
10 فروردين 1395

لحظه تحویل سال

امسال اولین سالی بود که خونواده ی ما به لطف خدای بزرگ سه نفره شده بود و شوق و هیجان ما هم خیلی بیشتر از قبل بود. صبح حدود یک ساعت قبل از تحویل سال بیدار شدیم هفت سینی که شب قبلش برامون آورده بودن رو به سلیقه خودمون یه مقدار کاملترش کردیم تخم مرغ رنگیهارو درست کردم و شیرینی سر سفره گذاشتم بعدش برای عکس گرفتن آماده شدیم و یه عالمه عکس خوشگل گرفتیم. و با توکل به خدا آغاز اولین بهار زندگی نی نی مونو جشن گرفتیم بعد از تلفن زدنا و تبریک عید گفتنا هماهنگ کردیم بریم سرخاک که تو تازه گرسنه ت شد و شروع کردی به گریه متاسفانه ما دیرتر از بقیه رسیدیم ولی اولین عید دیدنیت بردیمت پیش پدربزرگ و مادربزرگ که امیدوارم روحشون شاد شده باشه بعد رفت...
8 فروردين 1395