آرینآرین، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

جوجوی قشنگم آرین

روز کودک مبارک

مگه میشه من روز به این مهمی رو فراموش کنم حتی اگه درگیر تولد خودم باشم....روزت مبارک وروجک خوشگل و عزیز خودم....الهی تنت همیشه سالم و دل کوچولوت شاد باشه که تو همه زندگی مامان و باباتی.....که تو دنیای قشنگمون رو با حضور گرمت قشنگتر کردی....که تو زیبایی ها رو جلوه بخشیدی....ببخشید مامان که نتونستم با باباجون برم برات کادو بگیرم آخه مهمون داشتیم و قبلش هم تا دیروقت سرکار بودم و واقعا دچار چالشی شده بودم که بهم فهموند حتی ده سال تجربه و سابقه هم میتونه بعضی وقتا کافی نباشه...هرچند که دقیقه نود ضربتی مشکل مالیاتی ما هم خداروشکر به بهترین نحو حل شد... بجاش دو تا بلوز خوشگل و خوش جنس کادویی بابای مهربونت بود که دستش درد نکنه خیلی خوش سلیقه بود عکس...
2 آبان 1395

حس خوب بیست و چند سالگی...

متولد ماه مهر... آخرین باری که طعم تولد با شمعهایی روی کیک را میچشم که عدد سمت چپ 2هست... طعم کیک بیست و نه سالگی با حسی غریب از شنیدن پای عددی به نام سی... برای منی که اوج آرمانش رسیدن به آرمانهایش قبل از ورود به چهارمین دهه زندگیست شاید کمی ترسناک باشد ولی زندگی در گذر است مثل کودکی مثل نوجوانی و شاید مثل جوانی...فقط شاید... در  هیاهوی زیبای عزیزانی که برایم یکی از بهترین شبهای زندگی را رقم زدند و در زرق و برق تمام احساساتی که در قالب جملات و هدایا و مهربانی ها به من ارزانی شد و در کنار دلبندی که سال قبل فقط یک ماه بود میهمان روزگارانمان شده بود ذهنم در گذر زمان درگیر تمام ایامی بود که لذت با هم بودن را برایم تداعی میکرد هما...
26 مهر 1395

مهرگان

خدا می دونه چقدر منتظر بزرگ شدنتم یه عالمه داستان و حکایت قشنگ دارم برات بگم دلم میخواد با سواد و با اطلاعات عمومی بالا باشی برام مهمه که بتونی خوب حرف بزنی و برای مسائل مختلف نظریه داشته باشی از اطرافیان مطمئنم چیزای خوب یاد می گیری ولی دلم می خواد اصل کار رو خودم انجام بدم... چقدر دلم میخواد مثلا شونزده مهر که میشه بیای بهم بگی جشن مهرگان مبارک... چقدر حالم خوب میشه اون روز... چقدر برام مهمه که بدونی... چقدر برام مهمه... آرینم برام یه هدیه مخصوصی از طرف خدایی که به قلم قسم می خوره و من میخوام امانتدار خوبی باشم... مهرگانت مبارک روز پیروزی نیکی بر بدی روزی که بدی نمرد ولی تا ابد محکوم به نیستی شد چقدر دلم میخواد ت...
18 مهر 1395

خرید های پاییزانه

عزیز دلم با باباجون سه تایی رفتیم و یه عالمه لباسای خوشگل پاییزی برات خریدیم یه مقداری از لباسای سیسمونی و کادوییت هم دیگه ماشالا اندازه ت شده که مناسب این فصله پسر گلم به دومین  فصل زیبای پاییزیت خوش اومدی البته قرار بود مثل مامانت مهر ماهی باشی که عجله کردی و چشم شهریور ماه رو به یمن بودنت روشن همیشه سالم باشی که رونق روزگارانمون شدی و نشاط روزمرگی هامون اینم عکس لباسات و یه سری عکس هم از خودت از بعد تولد تا الان
17 مهر 1395

جشن تولد فندقم

پسر عزیزم روز قشنگ نوزده شهریور پا به این دنیا گذاشت و شد گل قشنگ مامان و باباش روز جمعه مصادف با تولد عزیزدلم بود و یه مقدار قیمتا چون آخر هفته بود گرونتر شد ولی تولد فقط وقتی تو همون روز باشه معنی داره و ما هم کاری رو کردیم که باید....همه به زحمت افتادن و شب قشنگی برات رقم خورد عکساشو برات میذارم که بعدها ببینی و بدونی چقدر برامون عزیزی....تو مراسم اصلا بغل من نبودی و مدام دست به دست میشدی...به شلوغی هم عادت کرده بودی و اصلا اذیت نکردی....فقط موقع بریدن کیک باباجون بیدارت کرد که دلم سوخت ولی چاره نبود مامانی....من و باباجون همه تلاشمون این بود یه خاطره خوب برات رقم بزنیم دایی ها و بقیه هم بهمون کمک کردن چیزی که میخوایم بشه و واقعا از اول ص...
24 شهريور 1395

قبل از یکسالگی عشق کوچولومون...

تولد نی نی نازم هزار بار مبارک باشه... از قبل به دنیا اومدنت هم آرزوم بود روز تولدت یا موقع به دنیا اومدنت بچه های بهزیستی رو تولد مهمون کنیم موقعی که به دنیا اومدی که اصلا شرایطمون مساعد نبود و موکولش کردیم به جشن تولدت ولی متاسفانه خانومی که قرار بود باهاش هماهنگ باشم از بس بی نظم و بی خیال بود که ترسیدم سر بزنگاه همه مراسم به هم بریزه و چون وقت نداشتم با کس دیگه هماهنگ کنم این برنامه رو موکول کردم به بعدها و قرار شد یه جشن خودمونی بگیریم... از طرفی من همه کارهای یه تولد معمولی رو تو ماهگردات برات انجام داده بودم.... با تم تولدت که باب اسفنجی بود همه ظرفای مخصوص بچه ها رو گرفته بودم و حتی میخواستم سفارش لباس تن پوش هم بدم که دیگه نشد...
24 شهريور 1395